شب میلاد امام زمان قرار بود تا ۹ شب سرکار باشم بعد به جشن امام زمان برم. دوستم که همکارمم هست گفت میشه منم همراتون بیام؟ گفتم بله چرا نمیشه

خلاصه بعداز مرخص شدن راهی مسجد شدیم تو راه باروون به شدت تندی میومد و با اینکه دوتایی زیر یه چتر به هم چسبیده بودیم ولی باز نصف تنمون که از چتر بیرون بود حسابی خیس شده بود.

ولی این موانع، (خستگی بعد از کار یا خیس شدن) از شوق رفتن به 

جشن امام زمانمون کم نمیشد. 

پایان مراسم قرار شد مسابقه ای برگزار بشه.

 طرف آقایون مسابقه گل کوچیک برگزار شد و به تیم برنده جوایزی اهدا شد.

و اماااا 

طرف خانوما مسابقه دارت گذاشتن و از افرادی که مایل بودن خواستن که شرکت کنن. دوستم گفت بیا اسممونو بنویسیم.

من گفتم نهههه من نمیام تو میخوای برو.  گفت بیا دیگه بازیه، ماهم خیلی خوب بلد نیستیم. خلاصه با بی رقبتی شرکت کردم.

از قضا من امتیازم از همه افراد شرکت کننده بیشتر شد و نفر اول شدم

گفتن خانوم میم بیا اول شدی بفرمایید جایزتونو بگیرین. 

من اون لحظه سر از پا نمیشناختم.

به دو دلیل :

اول از همه اینکه در جشن امام زمان و در مسجد امام زمان عیدی از خود آقا نصیبم شده بود و این لحظه جزء بهترین صحنه های حک شده در ذهنم باقی خواهد ماند.

دوم اینکه بین اون همه شرکت کننده حس اول شدن خیلی لذت بخشه.

به هرحال همه اینا از لطف و کرم امام زمان بود که شامل حال من شد.


+ مراسم احیاء شب نیمه شعبان در مسجد جامع شهرمون برگزار شد و اتفاقا اونجا هم پر بود از حس ناب و عشق بازی با خدا و امامش.


امیدوارم به حرمت این ماه و جشن میلاد امام زمان همه مردم بخصوص جوونای سرزمینم هرچیزی  که از خدا میخوان برآورده به خیر بشه. آمییین



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها